×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

ordibehesht

× هر چیزی بخواهید احتمالا یافت می شود
×

آدرس وبلاگ من

ordibehesht1400.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ordibehesht1400

شعر


آدم از آن روزی که شد هستیش آغاز
با علم و ایمان می کند تا اوج پرواز
از جمله اعمالی که همپای جهاد است
ایمان و علم آموختن بر بی سواد است
گلواژه ای بی تاست در گلشن معلّم
فانوس جان را می کند روشن معلّم
در باغ هستی هر گلی را رنگ و بویی ست
امّا گلی مانند وی خوش رنگ و بو نیست
زآن پرتو افشان آفتاب ِ علم و تقوا
هر گل به استعداد خود گردد شکوفا
چون شمع می سوزد هماره جسم و جانش
تا روشنی بخشد به راه رهروانش
دریایی از شکرست و دنیایی شکیب است
بر درد عالم سوز نادانی طبیب است
زآفت مبادا نوگلی گردد پریشان
یک لحظه غافل نیست از احوال ایشان
در شادی و اندوه شان بی شک سهیم است
در حق آنان باغبانی بس رحیم است
داند اگر فردی از او یابد هدایت
خیرش به دو دنیا کند او را کفایت
او می شود جاری به دل ها با محبّت
آری ندارد جذب دل ها رنج و زحمت
هرگز نمی باشد ز کارش خسته ، آری
بر دوش همّت کوله باری بسته ، آری
او بر محصّل محفلش پیوسته باز است
او دلنوازی ، چاره سازی ، بی نیازاست
تبعیض در قاموس وی راهی ندارد
در مکتبش تزویر معنایی ندارد
پروردگار ای � لاله � از شاگرد و استاد
در دفتر هستی به نیکی می کند یاد
آن ماه تابان تا ابد پاینده بادا !
نامش ، مرامش ، شوکتش پاینده بادا !



شنبه 13 شهریور 1389 - 6:06:33 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم